×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

کتیبه های میخی واوستا اشو زرتشت

× کتیبه های باستانی با خط میخی وکنکاشی در اوستا کتاب دینی اشو زرتشت
×

آدرس وبلاگ من

ariames.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/ariames

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????

کارنامه اشکانیان




احياي‌ ايران‌، در دنبال‌ هجوم‌ اسكندر و مقدونيان‌ او مديون‌ مساعي‌ اشكانيان‌ بود. خدمت‌ ديگري‌ كه‌ اين‌ طايفه‌ به‌ تمدن‌ عصر كرد آن‌ بود كه ‌در قلمرو آنها، هم‌ آيين‌ آريايي‌ باستاني‌ رايج‌ بود و هم‌ آيين‌ زرتشت‌، هم‌ بودايي‌ و مسیحي‌ بي‌هيچ‌ محدوديتي‌ اعتقاد خود را ترويج‌ مي‌كرد، هم‌ يهودي‌ و يوناني‌ بي‌هيچ‌ اشكالي‌ مناسك‌ ديني‌ خود را به‌ جا مي‌آورد. از ديدگاه‌ پادشاه‌ عقايد ديني‌ اشخاص‌ به‌ هر صورت‌ كه‌ بود اهميت‌ نداشت‌، چيزي‌ كه‌ اهميت‌ داشت‌ اسب‌ و كمان‌ آنها بود - و بازويي‌ كه‌ در جنگ‌ و گريز از تيراندازي‌ بازنماند و دشمن‌ را در شهر و بيابان‌ به‌ فرار وادارد يا تسليم‌ هلاك‌ كند.سيل‌ هجوم‌ طوايف‌ وحشي‌ نواحي‌ شرقي‌ را سد كرد يا متوقف‌ نمود، و اين‌ خود براي‌ روم‌ و هند هم‌ كمتر از ايران‌ اهميت‌ نداشت‌. نظارت‌ بر امنيت‌ آنچه‌ بعدها جاده‌ي‌ ابريشم‌ خوانده‌ شد، ايران‌ اشكاني‌ را واسطه‌ي‌ عمده‌اي‌ در رابطه‌ شرق‌ و غرب‌ ساخت‌، و بدين‌ گونه‌ منزلتي‌ كه‌ به‌ وسيله‌ي‌ اتحاديه‌ي‌ عشاير داهه‌ در نواحي‌ شرقي‌ ايران‌ به‌ وجود آمد يك‌ قدرت‌ جهاني‌ شد كه‌ از لحاظ‌ اقتصادي‌، و حتي‌ از جهت‌ فرهنگي‌ و هنري‌ كه‌ لازمه‌ي‌ آن‌ جنبه‌ي‌ اقتصادي‌ بود، اهميت‌ قابل‌ ملاحظه‌اي‌ داشت‌.با توسعه‌ دولت‌ پارت‌ و تبدّل‌ آن‌ از يك‌ حكومت‌ كوچك‌ محلي‌ به‌ يك‌ امپراطوري‌ بزرگ‌، خاندان‌ ارشك‌ هم‌ از سركردگي‌ يك‌ عشيره‌ي‌ اپرني‌ و رهبري‌ يك‌ اتحاديه‌ در طوايف‌ داهه‌، در رأس‌ يك‌ طبقه‌ از نجبا و اعيان‌ جديد واقع‌ شد و در حالي‌ كه‌ از زندگي‌ ساده‌ي‌ بيابانگردي‌ خويش‌ جز خدنگ‌ پهلواني‌ و مهارت‌ در چابك‌سواري‌ و شيوه‌ي‌ جنگ‌ و گريز رايج‌ در نزد صحرانشينان‌ چيزي‌ همراه‌ نياورده‌ بودمالك‌ اراضي‌ و مزارع‌ وسيع‌ و صاحب‌ باغ‌ و بستان‌ و گنج‌ و حرمسراي‌ پرشكوه‌ گرديد. در طي‌ زمان‌، خاندانهاي‌ مشابه‌ و موافق‌ را كه‌ در آغاز ايجاد دولت‌ محلي‌ با آنها به‌ عنوان‌ رفيق‌ و شريك‌ همكاري‌ كردند، در سلسله‌ مراتب‌ متفاوت‌ در فاصله‌هاي‌ مختلف‌ قرار داد و به‌ تدريج‌ طبقه‌اي‌ از نجبا را كه‌ روزي‌ تابع‌ و دست‌ نشاننده‌ و خدمتگزار اين‌ خاندان‌ بود از ساير خاندانهاي‌ عشاير پرني‌ و داهه‌ متمايز ساخت‌ و با طبقات‌ اعيان‌ شهري‌ در ولايات‌ تابع‌، منسوب‌ و خويشاوند و وابسته‌ داشت‌. بدينسان‌ از هفت‌ خاندان‌ كه‌ در رأس‌ نجباي‌ پارت‌ واقع‌ بودند غالباً هر يك‌ از آنها در ولايتي‌ از سرزمينهاي‌ تابع‌ سلطنت‌ محلي‌ يافت‌. خاندان‌ قارن‌ در قسمتي‌ از ماد (ماه‌ نهاوند) فرمان‌ مي‌راند و بعدها نسب‌نامه‌ي‌ خود را در حماسه‌ها به‌ كاوه‌ي‌ آهنگر رساند؛ خاندان‌ اسفنديار (مهران‌) در نواحي‌ ري‌، و خاندان‌ گيو (گودرز) در حوالي‌ گرگان‌ امارت‌ داشت‌ و معروف‌ به‌ اسپاهبد بود. قدرت‌ و نفوذ اين‌ خاندان‌ تا حدي‌ بود كه‌ پادشاهان‌ گه‌گاه‌ وقتي‌ از تختگاه‌ خويش‌ رانده‌ مي‌شدند، نزد آنها به‌ گرگان‌ مي‌رفتند. سرزمين‌ زرنگ‌ (درنگيانا) كه‌ در طي‌ زمان‌ مهاجران‌ سكايي‌ آن‌ را به‌ سكستان‌ تبديل‌ كردند محل‌ فرمانروايي‌ موروث‌ خاندان‌ سورنا (سورن‌) بود. در بين‌ نام‌آوران‌ اين‌ خاندان‌ كه‌ در مراسم‌ جلوس‌ پادشاهان‌ تاج‌ سلطنت‌ به‌ وسيله‌ي‌ آنها تقديم‌ شاه‌ مي‌شد، سردار معروف‌ ارد كه‌ كراسوس‌ را مغلوب‌ كرد و خودش‌ هم‌ قرباني‌ رشك‌ اشك‌ گشت‌ جاه‌ و جلال‌ و قدرت‌ و شوكتي‌ داشت‌ كه‌ مايه‌ي‌ اعجاب‌ روميها بود. اين‌ خاندان‌ بعدها در سيستان‌ استقلال‌ تمام‌ پيدا كرد و حتي‌ در آن‌ سوي‌ مرزهاي‌ هند هم‌ قدرتش‌ بسط‌ يافت‌ و دولتي‌ اشكاني‌ - سكايي‌ به‌ وجود آورد. از جمله‌ نام‌آوران‌ اين‌ خاندان‌ در اين‌ دوره‌ گندفر (وينده‌فرن‌) را بايد ياد كرد كه‌ در نيمه‌ي‌ نخست‌ قرن‌ اول‌ ميلادي‌ (48-19م‌) قلمرو وي‌ در آن‌ سوي‌ سند تا پنجاب‌ و پيشاور وسعت‌ داشت‌ و بعضي‌ محققان‌ رستم‌ قهرمان‌ حماسي‌ را با او تطبيق‌ كرده‌اند. با آنكه‌ در اين‌ باره‌ جاي‌ ترديد است‌ با اين‌ حال‌ ذكر نام‌ رستم‌ در منظومه‌ي‌ پهلوي‌ درخت‌ آسوريك‌ ارتباط‌ او را با محيط‌ و عصر اشكانيان‌ نشان‌ مي‌دهد. اين‌ هفت‌ خاندان‌ كه‌ بعضي‌ از آنها با خانواده‌ي‌ ارشك‌ و با عشاير پرني‌ منسوب‌ يا متحد هم‌ بودند، واسپوهران‌ خوانده‌ مي‌شدند و بقاياي‌ آنها در دوره‌هاي‌ بعد به‌ نام‌ اهل‌ بيوتات‌ معروف‌ بودند. املاك‌ وسيع‌، مرتبه‌ي‌ فرمانروايي‌ در ولايات‌ و حق‌ بر سر نهادن‌ تاج‌ از مزاياي‌ سران‌ اين‌ خاندان‌ بود و خاندان‌ ساسانيان‌ در پارس‌، بر خلاف‌ آنچه‌ بعضي‌ محققان‌ پنداشته‌اند، در اين‌ عصر جزو اين‌ هفت‌ خاندان‌ نبود. نجباي‌ اين‌ خاندانها كه‌ در رديف‌ خاندانهاي‌ بزرگ‌ هخامنشي‌ - ياران‌ داريوش‌ بزرگ‌ - و در واقع‌ در جاي‌ آنها بودند با حفظ‌ موضع‌ سياسي‌ خويش‌ و در عين‌ حال‌ براي‌ حفظ‌ آن‌، به‌ قدرت‌ مطلقه‌اي‌ كه‌ خاندان‌ اشك‌ را در رأس‌ اين‌ طبقات‌ قرار مي‌داد تسليم‌ شدند و اين‌ نكته‌ استمرارخاندان‌ ارشك‌ و نجباي‌ وابسته‌ بدان‌ در مجمع‌ احوال‌ خويش‌، چهره‌ي‌ يك‌ قوم‌ جنگجوي‌ بياباني‌ را تصوير كرده‌اند كه‌ صحرا بيش‌ از شهر، و آزادي‌ بيش‌ از انضباط‌ با طبع‌ آنها توافق‌ داشت‌. روح‌ عشيره‌اي‌ كه‌ حاكم‌ بر احوال‌ آنها بود ايشان‌ را به‌ رعايت‌ و حفظ‌ مراتب‌ نسبت‌ و پيوند خاندآنهاپايبند مي‌داشت‌ و عدول‌ از اين‌ سنت‌ كه‌ دست‌ زدن‌ به‌ قتل‌ نجبا و اقدام‌ به‌ برادركشي‌ در داخل‌ خاندان‌ سلطنت‌ بود، بعدها يك‌ عامل‌ عمده‌ي‌ اختلال‌ در قدرت‌ آنها شد. امري‌ كه‌ نفوذ تجبا و اعيان‌ را، كه‌ شامل‌ مغان‌ و كاهنان‌ معابد هم‌ مي‌شد، در مقابل‌ قدرت‌ مطلقه‌ي‌ شاه‌ تضمين‌ مي‌كرد، غير از املاك‌ وسيع‌ و مناصب‌ رفيع‌ اين‌ طبقات‌، حقي‌ بود كه‌ آنها در عزل‌ ونصب‌ پادشاه‌ در محدوده‌ي‌ خاندان‌ ارشك‌ پيدا كرده‌ بودند. اين‌ حق‌ كه‌ به‌ وسيله‌ي‌ مجمع‌ آنها- مهستان‌ - اعمال‌ مي‌شد موروثي‌ و غيرقابل‌ سلب‌ يا انتقال‌ بود و همين‌ معني‌ سبب‌ اقتدار فوق‌العاده‌ي‌ نجبا و استمرار رسم‌ ملوك‌الطوايفي‌ در بين‌ نجبا بود. آزادي‌ و اقتدار نجبا هم‌ ممكن‌ نبود به‌ اغتشاش‌ و بي‌نظمي‌ دائم‌ كه‌ ضعف‌ دولت‌ را غالباً اجتناب‌ناپذير مي‌كرد، نينجاميد. مع‌هذا خاندان‌ فرمانروا با وجود تصادم‌ دائم‌ با طبقه‌ي‌ نجبا، از تنگ‌نظريهايي‌ كه‌ لازمه‌ي‌ اين‌ روابط‌ بود خود را دور نگه‌ مي‌داشت‌. در قلمرو آنها با اسيران‌ جنگي‌ به‌ محبت‌ و حرمت‌ رفتار مي‌شد، در مورد قول‌ و پيمان‌ پايبندي‌ و تعهد غالباً مشهود بود، و تسامح‌ در عقايد به‌ هر سبب‌ بود مانع‌ از تعقيب‌ و آزار پيروان‌ اديان‌ كمترينه‌ بود. در واقع‌ در آنچه‌ به‌ عقايد و رسوم‌ ديني‌ مربوط‌ مي‌شد سنتهاي‌ قديم‌ آريايي‌ - مزدايي‌ براي‌ آنها ظاهراً بيش‌ از مناسك‌ و آدابي‌ كه‌ به‌ وسيله‌ي‌ مغان‌ و كاهنان‌ الزام‌ مي‌شد جاذبه‌ داشت‌. با آنكه‌ بعضي‌ پادشاهان‌ ظاهراً به‌ آيين‌ زرتشتي‌ علاقه‌ نشان‌ مي‌دادند، هيچ‌ يك‌ اصراري‌ به‌ تعيين‌ و تحميل‌ يك‌ دين‌ رسمي‌ بر تمام‌ اقوام‌ تابع‌ نشان‌ نداد. اما اين‌ تسامح‌ آنها، كه‌ حفظ‌ پيوند بين‌ اجزاي‌ امپراطوري‌ هم‌ بدون‌ آن‌ ممكن‌ نبود، در نزد خود ايشان‌ مقل‌ رقيبان‌ سلوكيشان‌ بيشتر نوعي‌ بي‌تفاوتي‌ نسبت‌ به‌ عقايد و آداب‌ اقوام‌ تابع‌ بود تا نوعي‌ وسعت‌ نظر مبني‌ بر عقايد به‌ آزادي‌ وجدان‌؛ در حقيقت‌ در قلمرو آنها، هم‌ آيين‌ آريايي‌ باستاني‌ رايج‌ بود و هم‌ آيين‌ زرتشت‌، هم‌ بودايي‌ و مسحي‌ بي‌هيچ‌ محدوديتي‌ اعتقاد خود را ترويج‌ مي‌كرد، هم‌ يهودي‌ و يوناني‌ بي‌هيچ‌ اشكالي‌ مناسك‌ ديني‌ خود را به‌ جا مي‌آورد. از ديدگاه‌ پادشاه‌ عقايد ديني‌ اشخاص‌ به‌ هر صورت‌ كه‌ بود اهميت‌ نداشت‌، چيزي‌ كه‌ اهميت‌ داشت‌ اسب‌ و كمان‌ آنها بود - و بازويي‌ كه‌ در جنگ‌ و گريز از تيراندازي‌ بازنماند و دشمن‌ را در شهر و بيابان‌ به‌ فرار وادارد يا تسليم‌ هلاك‌ كند. با آنكه‌ ظاهراً جز در مورد پادگانهاي‌ ارگ‌ و قلعه‌هاي‌ نظامي‌ مرز، سپاه‌ منظم‌ و ثابتي‌ در نزد آنها معمول‌ نبود، هر وقت‌ ضرورت‌ اقتضا مي‌كرد سركردگان‌ عشاير، حكام‌ و ساتراپهاي‌ محلي‌، و صاحبان‌ اراضي‌ وسيع‌ در روز و در جاي‌ معين‌ همراه‌ سواران‌ و تيراندازان‌ خويش‌ در خدمت‌ پادشاه‌ حاضر بودند و هر چند از سربازان‌ ولايات‌ و چريكهاي‌ اقوام‌ تابع‌ هم‌ در جنگها استفاده‌ مي‌شد در تمام‌ جريان‌ جنگ‌ تكيه‌ي‌ اشك‌ غالباً بر عشاير وابسته‌ به‌ قوم‌ بود. چيزي‌ كه‌ بنيه‌ي‌ اين‌ دولت‌ را به‌ تدريج‌ تحليل‌ برد جنگ‌ خانگي‌ بود. امپراطوري‌ پير شده‌ بود و جنگهاي‌ خانگي‌ هم‌ آن‌ را هر روز بيش‌ از پيش‌ به‌ سوي‌ انحلال‌ و از هم‌ پاشيدگي‌ مي‌برد. فاصله‌ي‌ مدت‌ بين‌ پايان‌ و آغاز آن‌ بيش‌ از اندازه‌اي‌ بود كه‌ سنتهاي‌ موروث‌ عاري‌ از هرگونه‌ تحول‌، بتواند براي‌ مدتي‌ بيشتر دوام‌ و بقاي‌ آن‌ را تضمين‌ كد. مدت‌ سلطنت‌ قوم‌ طولاني‌ شده‌ بود و بروز آثار فرسودگي‌ و از هم‌ پاشيدگي‌ در آن‌ خلاف‌ انتظار به‌ نظر جايي‌ كه‌ هيچ‌ انتظار آن‌ نمي‌رفت‌ و بر آن‌ وارد شد: از جانب‌ يك‌ دولت‌ نوخاسته‌ي‌ محلي‌ و تابع‌ - در پارس‌. قدرت‌ را در خاندان‌ سلطنت‌ تضمين‌ كرد؛ چنان‌ كه‌ حتي‌ عصيان‌ و شورش‌ در مقابل‌ يك‌ پادشاه‌ موجب‌ ايجاد تزلزل‌ در تعهد اين‌ خاندآنهانسبت‌ به‌ خاندان‌ ارشك‌ نمي‌شد، تصويري‌ از رابطه‌ي‌ اين‌ تاجداران‌ كوچك‌ و تابع‌ را با خاندان‌ پادشاه‌ فرمانروا در قصه‌ي‌ ويس‌ و رامين‌ كه‌ نزد اكثر محققان‌ يك‌ داستان‌ اشكاني‌ است‌ مي‌توان‌ يافت‌. عشق‌ و شكار و لهو و عشرت‌ هم‌ كه‌ در اين‌ قصه‌ هست‌، تصوير زندگي‌ عادي‌ و هر روزينه‌اي‌ است‌ كه‌ در غير روزهاي‌ جنگ‌، اوقات‌ اين‌ نجباي‌ جنگجو را مصروف‌ مي‌داشت‌. مركز عمده‌ي‌ قدرت‌ در دوره‌ي‌ اقتدار آنها ماد بود كه‌ بعدها هم‌ به‌ مناسبت‌ نام‌ آنها، بلاد فهله‌ (پهله‌ = پرثوه‌) خوانده‌ مي‌شد. قلعه‌اي‌ دارا در ولايت‌ نسا و شهر هكاتوم‌ پيلوس‌ در قومس‌، مدتها حكم‌ پادگانهاي‌ نظامي‌ را در نزد آنها داشت‌. تيسفون‌ در بابل‌ مدتها بعد از اكباتان‌ و سلوكيه‌ تختگاه‌ آنها گشت‌. قلعه‌ي‌ الحضر در بين‌النهرين‌ قلعه‌ي‌ تسخيرناپذير آنها بود - كه‌ نيمي‌ از ساكنان‌ آن‌ اعراب‌ بودند و فرماندهان‌ آن‌ هم‌ از بين‌ اعراب‌ انتخاب‌ مي‌شدند. با اين‌ حال‌ تختگاه‌ واقعي‌ آنها پشت‌ اسب‌ بود - كه‌ شاه‌ پارت‌ بدون‌ آن‌ حتي‌ مالك‌ جان‌ خويش‌ نبود. منابع‌ ثروت‌ قوم‌ نيز، از مدتها قبل‌ از آغاز سلطنت‌ آنها از جنگ‌ و غارت‌ تأمين‌ مي‌شد. در دوره‌ي‌ سلطنت‌ از منبع‌ عوايد ايشان‌ آگهي‌ درستي‌ در دست‌ نيست‌، ظاهراً تجارت‌ شرق‌ و غرب‌، حقوق‌ راهداري‌ و ماليات‌ سرانه‌ و ارضي‌، بخش‌ عمده‌ي‌ اين‌ مبلغ‌ بود. طرز اداره‌ي‌ كشور هم‌ در عهد آنها دنباله‌ي‌ شيوه‌هاي‌ معمول‌ عهد سلوكي‌ بود. در واقع‌ با غلبه‌ بر حكام‌ سلوكي‌، پادشاهان‌ پارت‌ وارث‌ و مالك‌ قلمروي‌ شدند كه‌ از پيش‌ سنت‌ خاصي‌ در طرز اداره‌ داشت‌. مع‌هذا ولايات‌ بزرگ‌ عهد سلوكي‌ به‌ ساتراپهاي‌ كوچك‌تر تقسيم‌ شد: گرگان‌ و پارت‌ هر يك‌ به‌ پنج‌ ناحيه‌ و ماد و عيلام‌ هر يك‌ به‌ چندين‌ بخش‌.�

نام‌ و آوازه‌ي‌ روزگار اشكانيان‌، به‌ خاطر چابكسواران‌ تيرانداز پارت‌، در دنياي‌ روم‌ بيش‌ از ايران‌ انعكاس‌ پايدار باقي‌ گذاشت‌. در ايران‌ نفرت‌ و كراهيت‌ خصمانه‌ و عنادآميز ساسانيان‌ نسبت‌ به‌ آنها تا حدي‌ بود كه‌ در نامه‌ي‌ خسروان‌ - روايات‌ شاهنامه‌ - هم‌ از آنها جز نام‌ چيزي‌ نماند. مع‌هذا نقش‌ آنها را در رهانيدن‌ ايران‌ از سلطه‌ي‌ غاصبان‌ سلوكيان‌، و در ايستادگي‌ دليرانه‌شان‌ در برابر توسعه‌طلبيهاي‌ روم‌ بايد به‌ سزا تقدير كرد. ميراث‌ بازمانده‌ از آنها البته‌ در خور مدت‌ طولاني‌ فرمانروائيشان‌ نيست‌ اما اهميت‌ آن‌ را هم‌ نمي‌توان‌ انكار كرد. اشكانيان‌ بين‌ ايران‌ غربي‌ كه‌ ميراث‌ ماد و پارس‌ بود با ايران‌ شرقي‌ كه‌ قلمرو كيان‌ و زادگاه‌ آيين‌ زرتشت‌ بود رابطه‌ برقرار كردند. صورت‌ ملوك‌ طوايفي‌ حكومت‌ آنها در عين‌ آنكه‌ پادشاه‌ را در رأس‌ ملوك‌ طوايف‌ قرار مي‌داد دولت‌ ايشان‌ را در وحدت‌ بي‌تمركزي‌ كه‌ داشت‌ به‌ نوعي‌ �ايالات‌ متحده‌� تبديل‌ مي‌كرد كه‌ تختگاه‌ و موكب‌ شاه‌ در سراسر آن‌ به‌ صورت‌ يك‌ اردوي‌ متحرك‌ درمي‌ آمد، ضرورت‌ مشورت‌ در امر حكومت‌ مجلس‌ بزرگان‌ آنها - مهستان‌ - را به‌ صورت‌ مرجع‌ نهايي‌ تصميمهاي‌ بزرگ‌ درمي‌ آورد هر چند قدرت‌ آن‌ گه‌گاه‌ بي‌تزلزل‌ نبود. با آنكه‌ در آيين‌، غالباًپيرو ديانت‌ قديم‌ آريايي‌ بودند آيين‌ رزتشت‌ ظاهراً به‌ عهد آنها در غرب‌ ايران‌ نشر شد چنان‌ كه‌ آيين‌ ميترا هم‌ در عهد آنها، از طريق‌ سوريه‌ و آسياي‌ صغير بين‌ سربازان‌ و سرداران‌ روم‌ انتشار يافت‌ . فرهنگ‌ آنها بيشتر تلفيقي‌ بود و در امپراطوري‌ آنها عناصر گونه‌گون‌ از فرهنگهاي‌ شرق‌ و غرب‌ به‌ هم‌ درمي‌آميخت‌. سواري‌، شكار، تيراندازي‌ و خوشبانش‌ ويژگي‌ حيات‌ آنها و معرف‌ روحيه‌ و سرنوشت‌ به‌ شمار مي‌آمد. از ميراث‌ عهد سلوكي‌ چندي‌ يوناني‌مآبي‌ را ادامه‌ دادند و يك‌چند حتي‌ به‌ يونان‌ دوستي‌ شهره‌ بودند. در هنر، خاصه‌ در معماري‌ نوآوريهايي‌ كردند - كه‌ سبك‌ اشكاني‌ خوانده‌ شد. اين‌ سبك‌ اشكاني‌ خوانده‌ شد. اين‌ سبك‌ آنها كه‌ در عين‌ حال‌ شيوه‌ي‌ معماري‌ يوناني‌ و بين‌النهرين‌ قديم‌ را به‌ هم‌ مي‌آميخت‌ در خارج‌ از قلمرو آنهانيز نفوذ كرد و توسعه‌اي‌ قابل‌ ملاحظه‌ يافت‌. حماسه‌هاي‌ ملي‌ ايران‌، برخي‌ پهلوانان‌ آن‌، و حتي‌ نام‌ و عنوان‌ پهلوان‌ و پهلواني‌ ميراث‌ فرمانروايي‌ اشكانيان‌ بود. مجرد نام‌ تعدادي‌ از آنها چون‌ گودرز و گيو و خسرو ارتباط‌ اين‌ پهلوان‌ را با دنياي‌ اشكاني‌ كه‌ شرق‌ ايران‌ صحنه‌ي‌ پهلوانيهاي‌ آنهاست‌ نشان‌ مي‌دهد. خنياگران‌ سرودپرداز، كه‌ گوسان‌ خوانده‌ مي‌شدند از همين‌ عصر در شرق‌ و غرب‌ كشور به‌ نقل‌ و انتشار حماسه‌ها اشتغال‌ داشتند داستانهايي‌ چون‌ قصه‌ رستم‌ و اسپنديات‌ (= اسفنديار) به‌ وسيله‌ي‌ اينگوسانهاي‌ عهد اشكاني‌ در تمام‌ قلمرو آنها شهرت‌ گرفت‌ - و قرنها بعد در پايان‌ عهد ساسانيان‌ انعكاس‌ آن‌ حتي‌ به‌ مكه‌ و حجاز هم‌ رسي

چهارشنبه 21 اردیبهشت 1390 - 12:28:36 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


پيام دبير كل يونسكو به مناسبت نوروز


پيام دبيركل سازمان ملل متحد به مناسبت نوروز


پیام شادباش انجمن موبدان تهران به مناسبت آغاز سال نو


هخامنشيان، �چك� می‌كشيدند


برآورد زمانِ ٨ هزار ساله‌ي اشوزرتشت بنابر يافته‌هاي باستان‌شناسي


یلدا در افسانه ها و اسطوره های ایرانی


گنج نامه ها


مومیائی اجساد


مهرگان و مهرپرستی


كوروش، فرمانروايي كه به جاي ويران كردن، آباداني مي‌گستراند


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

234020 بازدید

116 بازدید امروز

110 بازدید دیروز

1393 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements