×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

کتیبه های میخی واوستا اشو زرتشت

× کتیبه های باستانی با خط میخی وکنکاشی در اوستا کتاب دینی اشو زرتشت
×

آدرس وبلاگ من

ariames.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/ariames

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????

دروغ در ایران باستان




�1. وقتی سخن از دروغ به میان میآید، ذهنهای تربیت شده در حال و هوای یونانزدهی مدرنیتهی معاصر، نخست نقل قولهایی از هرودوت و کسنوفانس را به یاد میآورد، که دربارهی راستگویی پارسیان داد سخن میدهند. همه به یاد دارند که هرودوت گفته بود مغان به کودکان پارسی سواری و کمانگیری و راستگویی را آموزش میدهند[1]، و در جایی دیگر تاکید کرده بود که ناشایستترین کار در چشم پارسها ابتدا دروغگویی است، و پس از آن وامدار بودن، و این دومی را از آن رو بد میدارند که فردِ مقروض ممکن است ناگزیر شود دروغ بگوید[2].�

تاکیدهای مشابهی را در متن مورخان یونانی دیگری که دربارهی اخلاق ایرانیان مینوشتند، و به ویژه در آثار کسنوفانس میتوان باز یافت. با این وجود، این که تصویر ایشان از دروغگویی و راستگوییِ پارسها در زمانهی حاکم بر دوران هخامنشی به راستی چه بوده است، جای تامل دارد. متون یونانی، در واقع، روایتی بیرونی و معمولا اساطیری از ظهور و سیطرهی منِ پارسی را به دست میدهند، که توسط حاشیهنشینانی که در کناره و نه در مرکز این نظم نوین میزیستند تدوین شده است. بر مبنای این متون، پارسیان مردمی هستند نیرومند، زیبارو، نژاده، جنگاور، و "راستگو" که به خاطر همین ویژگیهای برجسته نقشِ رهبری مردمان جهان را بر عهده گرفتهاند.

هرچند متون یونانی در روزگار ما شهرت بیشتری دارد، اما حقیقت آن است که محتوای آن از دایرهی اطلاعاتی اندک و معمولا آمیخته به افسانهسرایی و دروغگویی و اغراق ویژهی یونانیان فراتر نمیرود. در این میان، متونی کم حجم اما بسیار مهم را هم داریم که در همان زمان هخامنشیان و زودتر از منابع یونانی نوشته شدهاند، و شالودهی نظم نوین و ارتباط آن با دروغ و راستی را به شکلی سنجیدهتر و قابل اعتمادتر به دست میدهند. مهمترین منبع از این دست، نبشتههای شاهان هخامنشی و به ویژه سخنان داریوش است که از نظر تاریخی کهنترین منبع مستند و مستقیم ما از مفهوم دروغ در ایران باستان محسوب میشود. چرا که تمام متون اوستای کهن که به قرنها پیش از این دوران تعلق دارند، و اوستای نو و وندیداد که بیشترشان در دوران هخامنشیان تدوین شدند، و متون مورخان یونانی، به شکلی که در اختیار ما قرار دارند، قرنها بعد نگاشته شدند و نسخههای اولیهشان را برخلاف دیوارنگارههای هخامنشی امروزه در دست نداریم.

در میان متون یاد شده، بیتردید مهمترین متن نبشتهی بیستون است. این در ضمن کهنترین نبشتهای هم هست که در آن به دروغ پرداخته شده و اولین متن سیاسی جهان است که مفهوم دروغ را در مقام کلیدواژهای تعریف شده و روشن به کار گرفته است. با یک نگاه به بیستون، میتوان دریافت که داریوش هنگام آمادهسازی متن یاد شده، به روشنی چارچوبی زرتشتی را در ذهن داشته است، هرچند گویا با توجه به رواداری دینی چشمگیرش، خود زرتشتی متعصبی نبوده است.نخستین اشاره به دروغ در بیستون به زمانی مربوط میشود که از کردارهای کمبوجیه سخن در میان است. در آنجاست که داریوش میگوید کمبوجیه برادرش بردیا را پنهانی کشت، و خود به مصر لشکر کشید، و در این هنگام "دروغ در پارس و ماد و بقیهی سرزمینها زیاد شد.[3]"

�آنگاه در بند بعد، داریوش از فراز آمدن گئوماتای مغ سخن میگوید و این که او میگفت بردیاست، و دروغ میگفت. آنگاه شرح دلاوریهای پارسها و مادهای هوادار داریوش و شش پهلوان همراهش میرود و شورشهای استانهای گوناگون در سال 522 پ.م شرح داده میشود. جالب آن است که در حین بحث در مورد این شورشها، داریوش با متانت و خویشتنداری قابل تحسینی از هرنوع ارجاع منفی نسبت به ایشان خودداری میکند. یعنی نه بر اساس سنت آشوری دشمنانش را بیمار و فلج و دیوانه و نمک نشناس مینامد، و نه طبق سنت سومری-بابلی ایشان را دشمن خدایان و نقض کنندهی قانون الاهی قلمداد میکند. لقب دروغگو در مورد هیچ یک از آنها به کار نمیرود، حتی در مواردی که شخصی ادعای دروغ آشکاری مانند بردیا یا نبوکدنصر بودن را داشته است. تنها جایی که این کلمه در مورد کسی به کار گرفته میشود، در مورد ارخه پسر هلدیتاست که در بابل درفش شورش برافراشت و دربارهاش گفته شده که دروغگو بود[4].

�در مقابل، وقتی شرح نبردها به پایان میرسد و نوبت به ارائهی فهرست شورشیان میرسد، داریوش تاکید میکند که دشمنانش دروغگو بوده�اند[5]. داریوش در بیستون، کلیدواژهی دروغ را نه برای شماتت دشمنانش، که بیشتر به عنوان کلیدواژهای مرکزی برای توصیف شرایطی سیاسی به کار گرفته است. سند این ادعا آن که این عبارت بیشتر در ربعِ پایانی کتیبه تکرار شده است، یعنی همان جایی که داریوش مشغول صورتبندی ایدئولوژی سیاسی خویش است. در این بخش میبینیم که دروغ علتِ نافرمانی در سرزمینهای ایرانی (دَهیومها) دانسته شده است[6]. داریوش در مقام پادشاهی نامدار که در زمان نگارش این کتیبه نیرومندترین انسانِ کرهی زمین است، جانشینان خود را برای سلطنت نیک و درست اندرز میدهد، و مبنای اصلی اندرزنامهی او، مبارزه با دروغ و رعایت راستی است. او میگوید که "خود را از دروغ بپای و مراقبت کن"، و دروغزن را مجازات کن تا کشور ایران در امان بماند[7]. بنابراین دروغ هم خصلتی اخلاقی و فردی دارد و هم به پیامدهایی سیاسی و اجتماعی منتهی میشود.کلمهی دروغ به شکلی معنادار در پایان نبشتهی بیستون نیز بارها تکرار میشود، در جایی که داریوش از کسی که نبشته را میخواند، خواسته تا آن را خراب نکند و محتوایش را به اطلاع دیگران برساند، و تاکید کرده که سخنانش را دروغ ندانند. داریوش در چند جا بر این نکته که سخنانش راست بوده و نه دروغ تاکید کرده است. این تاکید بیشتر در جاهایی است که به کارهای بزرگ و بینظیرش اشاره میکند. مثلا وقتی میگوید در یک سال همهی شورشیان را شکست داده، تاکید دارد که دروغ نمیگوید، و در جای دیگر اشاره میکند که کردارهای بزرگ دیگری هم از او سر زده که از بیمِ دروغگو پنداشته شدنش، آنها را نقل نکرده است[8] .

از کتیبهی بیستون، چند نکته به روشنی آشکار است. نخست آن که داریوش دروغ را با گفتار و ادعا و به ویژه گفتارِ مربوط به قدرت و سخن بافته با گفتمان سیاسی مربوط میدانسته است. دیگر آن که دروغ آن عاملی بوده که باعث نابسامانی سیاسی و شورش و انقلاب و کشمکش می�شده است، و سوم آن که دروغ امری روشن و سنجیدنی است که میتوان بر مبنایش دروغگویان را شناخت و مجازات کرد و خود را از آن حفظ کرد. مفهوم دروغ وقتی روشنتر میشود که به نبشتهی نقش رستم بنگریم، و به متن بسیار مهمی بپردازیم که داریوش در آن خودانگارهی خویش را به عنوان شاهِ آرمانی برای آیندگان ثبت کرده است. در این متن که ارزشِ فراوان دارد و جای بحث بسیار، داریوش میگوید که دوست راستی است، و با دروغگو دوست نیست. عبارتی که در اینجا به کار گرفته است، دقیقا ترجمهی همان بندِ اوستاست که به دوستی با راستی (اشه = ارته) و دشمنی با دروغزن (پیروان دروج) سفارش میکند. در این کتیبه، داریوش تاحدودی منظور خویش از دشمنی با دروغ را نیز روشن کرده است، مثلا گفته که از خشم و تندخویی پرهیز میکند و سخن مردمان را زود باور نمیکند و کسی را بیدلیل مجازات نمیکند و مانعِ ستمِ توانا بر ناتوان و ناتوان بر توانا میشود، که توجه به این دومی و قایل شدن این تمایز در تاریخ اندیشهی سیاسی و سیر تحول مفهوم عدالت بسیار اهمیت دارد و نیازمند به بحثی بیشتر است.

مضمونِ مخالفت با دروغ در کتیبهی جانشینان داریوش با این برجستگی دیده نمیشود، هرچند همهی ایشان در چارچوبِ وضع شده توسط داریوش سخن میگویند و معمولا عین گفتارهای او را نقل میکنند و اصولا به خاطر محدود بودن منابع باز مانده از آن دوران، میتوان فرض کرد که مفهوم دروغ را هم به همان شکل به کار میگرفتهاند، و اثری از آن در بیست و پنج قرنی که بر آنها گذشته باقی نمانده است. تنها نکتهی قابل اشاره آن که در کتیبهی دیوان خشایارشا، که کاملا در امتداد متن بیستون و نقش رستم قرار دارد، خشایارشا به اهورمزدا و ارته (اشه) به صراحت ارجاع میدهد، اما به شکلی غافلگیر کننده هیچ ارجاعی به دروغ نمیدهد. یعنی نمیگوید که دیوپرستان، که توسط او سرکوب شدند، دروغزن و هوادار دروغ هم بودند. حال و هوای حاکم بر کاربرد دروغ در کتیبههای هخامنشی، در کل توسط متون یونانی نیز تایید میشود.�

هرودوت، کسنوفانس، و نمایشنامه نویسانی مانند آیسخولوس آشکارا پارسیان را راستگو میدانند معمولا و کلمهی دروغ را یا برای توصیف گفتارهای یونانیان مورد استفاده قرار میدهند، و یا موضوع شماتت پارسیان. به عنوان چند نمونه، میتوان به گفتار گوبریاسِ پارسی اشاره کرد، وقتی در نکوهش حکومت گئوماتای مغ سخن میگوید[9]. همچنین آریاندس وقتی مورد مشورت خشایارشا قرار میگیرد، میگوید که راستگویی پیش فرضِ سخن گفتن یک پارسی نجیبزاده است[10].�



گفتار چهارم: چرا دروغ؟


1. پرسشی که خواه ناخواه در اینجا مطرح میشود آن است که چرا دروغ تا این حد در ایران باستان اهمیت داشته است؟ متونی که تا اینجای کار مرورشان کردیم، در دامنهی بسیار گستردهی 1100-330 پ.م (یعنی حدود هفتصد و هفتاد سال) تداوم داشتهاند و این به تنهایی از تاریخ مدون بخش عمدهی تمدنهای امروزینِ حاضر بر صحنهی زمین طولانیتر است. اگر به ادامهی تاریخ دیرپای ایران زمین نیز بنگریم، همچنان مفهوم دروغ را در جایگاهی مرکزی باز خواهیم یافت. در دوران اشکانی و ساسانی ارزشهای اخلاقی زرتشتی و تاکید شدید وی بر پرهیز از دروغ کمابیش با همان پافشاری سیاسی هخامنشیان احیا شد، و حتی پس از هجوم اعراب نیز بحث دربارهی دروغ همچنان اهمیت و مرکزیت داشت و در نهایت به تفکیک مفاهیم دینی مهمی مانند اخلاص در برابر ریا، و نیت در برابر کردار ظاهری منتهی شد. پیگیری سیر تحول این مفهوم در دورانهای بعدی پژوهشی شیرین و جذاب است که از دایرهی بحث این نوشتار خارج است و از این رو آن را به جا و زمانی دیگر واگذار میکنم تا از بحث اصلی خویش، یعنی تحلیل شرایط ظهور مفهوم دروغ باز نمانم.�

� به راستی چه عوامل جامعه شناسانه، چه متغیرهای سیاسی، و کدام ساز و کارهای تعریف هویت جمعی در کار بودهاند که مفهوم دروغ را به این شکلِ غیرعادی و ویژه تا مرتبهی کلیدواژهای سیاسی برکشیدهاند؟ چه فرآیندهایی برای تعریف"من"، و چه راهبردهایی برای منضبط کردنِ سوژه تکامل یافتهاند که پرداختن به دروغ را در مقام محوری اخلاقی و متصل به کردار چنین برجسته ساختند؟ و چه ارتباطی میان زبان و خویشتن پیش فرض گرفته میشد، و چه مسائلی از آن بر میآمد، که دروغ پاسخی عملیاتی به آن محسوب میشد؟برای پاسخگویی به این پرسشها، نخست از دیدی درونی و آنگاه از نگاهی بیرونی به مفهوم دروغ خواهم نگریست.

� 2. میتوان از شرایط اجتماعی خاصی پرسید که مجالِ تفکیک قایل شدن سیاسی و اجتماعی میان سخن راست و دروغ را فراهم می�آورد. در این حالت، ما از زاویهای بیرونی به دروغ مینگریم و کنشِ دروغ گفتن در فضای عمومی را میسنجیم، با پیامدهایی که در حوزهی قدرت دارد، و بازتابهایی که در تعادل قدرتهای مشروع و غیرمشروع به جا میگذارد. با مرور منابعی که ارائه شدند، دو نکته را در مورد مفهوم اجتماعی دروغ از دیدی "بیرونی" میتوان تشخیص داد.نخست آن که دروغ از همان دوران زرتشت با سیاست پیوند داشته است. این که شخصیتهای خاصی دروغزن و گروههایی خاص از مردم به عنوان هواداران دروغ متمایز شدهاند، نشان میدهد که دروغ با ساختارهای اجتماعی و نهادهای مستقر قدرت پیوندی داشته است.

�به عبارت دیگر، زرتشت که پیامی نو و آیینی تازه پیش آورده بود، محتوای دین خویش را منطبق با قانون طبیعی و سیر کیهانی رخدادها (اشه) میدانست، و مخالفانش را به نادیده گرفتن این نظم، و مختل ساختن آن متهم میکرد. نکتهی مهم در این میان آن است که دروغِ گاهانی که خصلتی هستی شناسانه دارد، به سرعت به زبان پیوند خورد و گفتارِ اوستایی همچون بازنمایندهی راستینِ اشه، و بنابراین گفتارهای متعارض با آن به عنوان نقاط تجلی دروغ بازشناخته شدند. به این شکل، زبان خصلتی مقدس یافت، و به شکل خاصی از این زبانِ مقدسِ سازگار با اشه، نیروهایی جادویی منسوب شد. این کلامِ راستینِ نیرومند را مَنترَه مینامیدند، که با دعا یا وردِ امروزین هممعناست. تاکید زرتشت بر منتره و بر نیرومند بودن برخی از منترهها، همان است که بعدها در چشم ساکنان تمدنهای همسایه همچون استفادهی جادویی و افسانهآمیز از زبان جلوه کرد، و به آنجا کشید که یونانیان و رومیان باور کردند که مغان به خاطر تسلطشان بر زبان میتوانند بر نیروهای طبیعی نیز فرمان رانند.�

این البته در متون اولیهی زرتشتی نیز وجود داشت، چرا که در آنجا هم سخن راست سپری در برابر گزند نیروهای زیانکار دانسته شده بود، و حتی خود اهورامزدا نیز هنگام رویارویی با اهریمن از سلاح منتره برای غلبه بر او بهره میجست.به این ترتیب، زبانِ مقدسِ دینی (منتره/ اشه) از زبان نامقدسِ روزمره جدا شد، و پادنهاد خود را در هم در قالب زبانِ ضد مقدس (دروغ) پدید آورد. این زبانهای مقدس و ضد مقدس به دلیل پیوندشان با نیروهای جادویی و تاثیر نافذشان بر نظمِ حاکم بر گیتی، از زبان روزانهی مردم جدا بودند. این دو شکلِ خاص از زبان بودند که توسط نیروهای اهورایی یا اهریمنی مورد استفاده قرار میگرفتند، و به پیشرفت و آبادانی یا تباهی و زیان منتهی میشدند. بدیهی بود که این دوگانهی زبانشناسانه بتواند از همان ابتدای کار دلالتی سیاسی پیدا کند. طبقهای از مردمان که به زیور سخن راست آراسته بودند، راستگویان (اَشَوَنان) بودند. کسانی که با پیروی از راهِ اشه، همزمان راستگو و پارسا دانسته میشدند. اینان همان انجمن مغانی بودند که شاگردان زرتشت بودند، و درویشانِ پیرو ایشان، و شاهان و پهلوانان پرهیزگاری که به او گرویده بودند. قدرت زبانِ آمیخته به اشه مثلا از آنجا روشن میشود که در اساطیر ایرانی چهار پیرو آغازین راستی (گشتاسپ، پشوتن، اسفندیار و جاماسپ) دارای چهار قدرتِ برتر (بینش مینویی، عمر جاویدان، رویین تنی و دانشِ فراگیر) دانسته میشوند. آشکارا، اینان شخصیتهایی سیاسی هستند با موقعیتی والا و تاثیرگذار در نظام اجتماعی، که مشروعیت خود را در جامعهای زرتشتی به دلیل "راست" بودنشان پایدار میدارند. در مقابل ایشان نیز سیاستمداران و وزیران و سرداران قرار میگیرند. اوستای کهن به روشنی در این مورد به دو طبقهی اجتماعی کرپنها و کویها ارجاع میدهد، که احتمالا همتای طبقهی موبدان و اشراف در جامعهی زرتشتی بودهاند. اینان همان هواداران دروغ هستند که در برابر پیروان راستی صف آراستهاند. به این ترتیب، از همان ابتدای کار، ادعای آیین زرتشتی در مورد همخوانی با اشه، و تاکید زرتشتی در خصلت زبانمدارانهی امر قدسی، سازگاری با نظم حاکم بر هستی را با نیکی اخلاقی و این دو را با گفتارِ راست یکی گرفت و به این ترتیب دشمنان خود را نه تنها مخالف با نظم طبیعی، که محروم از سخن راست دانست.

سه شنبه 13 اردیبهشت 1390 - 3:10:42 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


پيام دبير كل يونسكو به مناسبت نوروز


پيام دبيركل سازمان ملل متحد به مناسبت نوروز


پیام شادباش انجمن موبدان تهران به مناسبت آغاز سال نو


هخامنشيان، �چك� می‌كشيدند


برآورد زمانِ ٨ هزار ساله‌ي اشوزرتشت بنابر يافته‌هاي باستان‌شناسي


یلدا در افسانه ها و اسطوره های ایرانی


گنج نامه ها


مومیائی اجساد


مهرگان و مهرپرستی


كوروش، فرمانروايي كه به جاي ويران كردن، آباداني مي‌گستراند


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

234041 بازدید

137 بازدید امروز

110 بازدید دیروز

1414 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements